دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند.مشکل اصلی تاریخ ما امیختگی مذهب و سیاست است. تمام کسانی که صادقانه حتی راه نجات را در حکومتی مذهبی یافتند یا ایدئولوزی برخاسته از مذهب را راهنمای عمل قرار دادند جز به کمک ارتجاع و تیره روزی مردم بر نخاستند. اینان در پایه ها از همان مردابی تغذیه میکردند و می کنند که ملایان حاکم میکنند. باید به مذهب به عنوان مسئله ای شخصی احترام گذاشت ولی باید سوداهای رنگین و مسموم برپائی حکومتی که مذهب ذر آن رسوخ داشته باشد را با تمام مدعیانش به زباله دان ریخت. برای درک این حقیقت باید تاریخ ایران و اسلام و بخصوص تشیع را شناخت.

۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

م ساقی گفتگو با اسماعیل وفا یغمائی مجموعه بیست و دو گفتگو.گفتگوهای سری اول بخشهای اول تا هفتم بخش اول زندگی، نوجوانی و جوانی و آشنائی با شعر

 م ساقی
گفتگو با اسماعیل وفا یغمائی
مجموعه بیست و دو گفتگو


گفتگوهای سری اول
بخشهای اول تا هفتم
بخش اول
زندگی، نوجوانی و جوانی و آشنائی با شعر



- با درود فراوان به شما که دعوت ما را پذیرفتید.کمی از خودتان بگویید.
- من 54 سال قبل در دشت کویر، در مرکز ایران، و در منطقه خور و جندق و بیابانک و در روستای کوچکی بنام «گرمه»، که درمتون قدیمی بنام «جرمق» هم ثبت شده، یعنی در دوران سلطه اعراب بر ایران این کلمه معرب شده و شده جرمق، متولد شدم. 

در ایوان قدیمی این خانه که هنوز هم وجود دارد چند نسل متولد شده و عده زیادی از آنها در همین جا چشم از زندگی فرو بسته اند. این دهکده که معنای نامش خرمای تازه رس است، گویااز عصر هخامنشیان وجود داشته است و آثار بازمانده این را گواهی می کند.خاندان یغمائی از این منطقه، یعنی از منطقه خور وجندق و بیابانک، برخاسته اند ودر نقاط مختلف  ایران پراکنده شده اند و الان چندین هزار نفرند ولی به طور عجیبی علاقه به زادگاه خودشان را و بازگشت به منطقه خور و جندق و بیابانک حفظ کرده اند و تولد منهم حاصل بازگشت و بازدید های سالانه خانواده ام به این روستای کهنسال و کوچک بود که فکر می کنم قرنهاست  با چشمه و نخلستان و کوهسار کوچکش بر کره خاکی دارد نفس می کشد.

 این روستا که روستائی زیباست والان هم تبدیل به یکی از مراکز توریستی در استان اصفهان شده است تاثیر زیادی در کارهای من بجا گذاشته، یعنی در عالم ذهن با تمام گذشته و طبیعت و مردمانش وسعتی رنگین و آهنگین و راز آلود پیدا کرده که خودش را نشان می دهد.بعدها من در شهرهای مختلف استان خراسان و بلوچستان و سیستان و یزد و تهران زندگی کردم.یکسال و نیم هم تقریبا در کردستان و میان کردهای با صفا زیستم و سپس از سالهزار و سیصد و شصت و یک تا حالا دور از ایران  در کشورهای مختلف روزگار گذرانده ام و بیشتر در فرانسه و انگلستان.

- از چه زمانی کار فرهنگی و ادبی را آغاز کردید؟ آیا اولین سروده یتان را هنوز بیاد دارید؟
- کار ادبی و بخصوص شعر در زادگاه من ودر میان مردمان آنجا و خاندانی که من در آن متولد شدم ارج فراوانی دارد و این یک سنت تقریبا دویست سیصد ساله است. جد پدری و مادری من ابوالحسن یغما جندقی است که از شاعران منتقد و مشهوروبخصوص مخالف آخوندها در دوران قاجاریه است.در میان فرزندان او طی نسلهای بعد ادیبان متعددی وجود دارد که از زمره آنها حبیب یغمائی و اقبال یغمائی و طغری یغمائی و پیرایه و افسانه یغمائی و شمار دیگری هستند که باعث حفظ  سنتهای ادبی و فرهنگی در خانواده های منطقه شده اند به همین علت من با شعر از کوچکی انس گرفتم.در مقدمه مجموعه غزل «این شنگ شهر آشوب» این مساله را توضیح داده ام.در چنین حال و هوائی ذهنیت شاعرانه من از شش هفت سالگی شکل گرفت و در سیزده چهارده سالگی اولین غزلها و چهار پاره هایم را نوشتم.


-- موضوعات این غزلها و چهار پاره ها چه بود؟
- طبعا عشق و طبیعت! شاید خنده دار باشد ولی حتی وقتی که هنوز از راز و رمز عشق که طبعا هم جنبه عاطفی و روانی و هم جنبه جسمی و جنسی آن واقعی است چیزی نمی دانستم، چیزهائی در این باره می سرودم و حساسیتهای زیبائی شناسانه من بر انگیخته شده بود و در غزلها و شعرهای اولیه خودش را نشان می داد.کم کم سر و کله عشقهای آتشین و معصومانه دوران نوجوانی که مثل آتش الکل تند و تیز ولی معمولا ناپایدارند پیدا شد و به غزلها رنگ و بوئی دیگر داد.طبیعت نیز جای خودش را داشت.کویر ظاهرا خشک است ولی من در همین دشت کویر و روستاهایش و بخصوص روستای زادگاهم چیزهائی از طبیعت آموختم وزیبائی هائی کشف کردم که طی این سالها در جای دیگری نیافتم.اینها در شعرهای اولیه خودش را نشان می داد.هنوز هم عشق و طبیعت  از مضامین شعرهای من هستند که زندگی، یعنی این دو و بقیه چیزها را در دایره این دو معنی می کنم و می فهمم.

مشوقان شما در این مسیر چه کسانی بودند؟
- اولین مشوق من فضای خانواده و پدرم بود و کتابخانه اش با دریچه های گشوده به خلوت نخلستان و کوهسار مقابلش.بعدها من در سن پانزده سالگی از خانواده ام جدا شدم و به خور مرکز منطقه دشت کویر رفتم.علت جابجائی من اختلاف با یکی از دبیران دبیرستان در یزد بود که کار را به کینه کشی  و زد و خورد رسانده بود و من برای اینکه از دست او که از عمویم که بازرس فرهنگ بود دل خونی داشت راحت بشوم بناچار از یزد روانه دشت کویر شدم تا در آنجا تحصیلاتم را ادامه بدهم. در خور

، و این یک شانس برای من بود.در آن موقع در این شهرک پنجهزار نفره که در حاشیه کویر نمک آرمیده بود،شاعرانی منطقه ای و محلی مثل طغری یغمائی،معلم خوری، محمد شایگان، نوبخت نقوی، دارا امینی و شماری دیگر حیات داشتند و خور از لحاظ شعر و جلسات ادبی پر رونق بود در کنار اینها من شعر خود را در حال و هوای کلاسیک شروع کردم و تا حدودی رشد دادم.یکی از مشوقان من آقای ناصر غلامرضائی رئیس فرهنگ خور بود که انسان درویش مسلک و بزرگواری بود وتشویقها و یاریهای او تاثیر زیادی در کار شعر من داشت.در خور در همان هنگام توسط استاد حبیب یغمایی کتابخانه بزرگی دایر شد که امکان آن را ایجاد کرد که من بیشتر با ادبیات ایران و جهان آشنا شوم و خلاصه مجموعه اینها باعث شد که در سن هفده هجده سالگی هم شعر و ادبیات کلاسیک ایران را نسبتا خوب بشناسم و شعر کلاسیک راتا حدودی خوب بسرایم و نیز با ادبیات نوین آشنا شوم.
- با ادبیات نو و مدرن چطور آشنا شدید؟
- با ادبیات مدرن ابتدا در کتابخانه پدرم و بعد در خور آشنا شدم. تقریبا در سن شانزده هفده سالگی اکثر کارهای ترجمه شده نویسندگان خارجی را خوانده بودم. در یزد که بودم مشتری دائمی کتابخانه هایش بودم.کتابخانه «وزیری» و «شرف الدین علی»، که دائم با خورجینهای مملو از کتاب بر ترک دوچرخه ام آنها را ترک می کردم و در خانه تا پاسی از شب گذشته مشغول خواندن بودم. یادم نمیرود که در هنگام خواندن هر کتاب با شادی به چند کتاب هنوز نخوانده کنار دستم نگاه می کردم و مطمئن می شدم این کتاب که تمام شود کتابهای دیگر هست! ولی واقعیت این است که به دلیل علاقه به کارهای کلاسیک و ادبیات کهن ایران نوعی مقاومت ذهنی در مقابل  ادبیات نو و مدرن داشتم.حافظ و فردوسی و خیام و مولانا و عراقی و سعدی، و گلستان و کلیله و 

دمنه و سمک عیار و هزار و یکشب وآثار جواد فاضل و حسینقلی مستعان و حمزه سر دادور و ارونقی کرمانی ومنوچهر مطیعی و ذبیح الله منصوری و  امثالهم مرا با خود داشتند. با ورود به دانشگاه در سال هزار و سیصد و پنجاه خورشیدی و در سن هجده سالگی این مقاومت شکست و من در کنار ادبیات کهن و کلاسیک شروع به شناختن جدی ادبیات نوین و مدرن ایرانی و خارجی کردم و در همین سالها زبان شعری من مقداری عوض شد. دوستان تازه ام در دانشگاه در این مورد بسیار موثر بودند. در آغاز اخوان ثالث بت من بود.علتش شاید پیدا کردن قدرتهای شعر کهن در شعر نو اخوان بود. بعد نیما و فروغ و شاملو و سپهری و دیگر شاعران نامدار دوران ولی به طور جدی از سال هزار و سیصد و شصت و چهار بود که  دانستم باید راهی دیگر را در پیش گرفت و پس از یک دوران فشرده تامل و کار و مطالعه ادبیات نوین در زمینه شعر و داستان و رمان توانستم به طور جدی وارد این قلمرو بشوم.

- چه کسانی در این راه شما را کمک کردند؟
- راستش بیشتر نویسندگان و شاعران خارجی، شاعران و نویسندگان آمریکای لاتین، آمریکا، فرانسه، روس و شوروی،یونان،شاعران و نویسندگان عرب و امثال اینها.از سال هزار و سیصد و شصت و شش به بعد من تحت تاثیر ادبیات ایران البته بودم ولی دیگر شاعران و نویسندگانش آموخته هایشان را بمن آموخته بودند و من به دنبال قلمروهای وسیع تر و ناشناس تری بودم.
- مثلا
- مثلا لورکا و نرودا و پاز، فوئنتس ومارکز و سلمان رشدی ومیسترال، الوار و بسیاری دیگر. حتی زمانی رسید که دیگر شعر راضیم نمی کرد و به دنبال شعر در رمانها قطعه های شاعرانه را جستجو می کردم، در فیلمها و کتابهای تاریخی و مذهبی،
 من اکثر کتابهای مذهبی را بارها از زاویه شعر و تخیل خوانده ام و آنها را سرشار یافته ام.برای گسترش دادن دنیای شعر مدرن در بسیاری اوقات موسیقی و نگاه کردن به تابلوهای نقاشی کمکم می کند و یا خواندن آثاری در حیطه تاریخ فلسفه و روانشناسی. حالا دیگر این زمینه را در خود واقعیت زندگی و رازهای شگفتش جستجو می کنم.در مردم و در کوچه ها و خیابانها و طبیعت عظیم و بی پایان و تجربه های فراوان. حالا اینها هستند که بیشتر از چند هزار کتابی که خوانده ام به من برای شناخت دنیای شعر و بخصوص شعر نوین و ادبیاتی تازه کمک می کنند. حالا پس از سالها می فهمم که کتابها بسیار مفیدند ولی دست آخر باید از تجربه ها و خود زندگی آموخت.زندگی که خود کتابی است با صفحات زنده بی پایان که ما خود در درون آن تنفس میکنیم.
ادامه دارد


توضیح عکسها
1- روستای گرمه
2. شاعر و نویسنده م. ساقی
3- پدر بزرگ
4-مادر
4- ابوالحسن یغما جندقی .شاعر نامدار دوران قاجار و جد پدری و مادری
5– عکسی از دوران کودکی در سراوان
6-عکسی از دوران کودکی. خاش 
7-چهارم ابتدائی .سراوان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

About Me

عکس من
i am an iranian poet and writer living in France , a human right activist

Search